سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حالا چرا اینجا چرا بعد از این همه پارک و کافه و رستوران چرا اینجا

هوا گرم خودت هم می دونی

شرجی هم زیاده می خوای چی بگی منو اوردی اینجا

می خواستی بیاییم ساحل

عصر می شد میو مدیم

نه موضوع این نیست

پس چیه من دارم میمرم دست گرما

نه راستش

راستش چی دلت تنگ شده بود خوب زنگ میزدی

راستش باید برم

خوب برو دیونه من اوردی اینجا حالا می خوای بری

نه می خوام برم سفر خوب تافنی می گفتی

اه موضوع ان نیست

می خوام با خانواده بریم سفر

به خدا دیونه ای

ببین چطور بگم دیگه بر نمی گردیم

حتما می خواین برین شیراز

پس من چی

کاش شیراز بود

مگه کجا می خوای بری

هلند

نه نه

اشک می ریخت دختره

من پشت دیوار مرگ نشسته بودم داشتم گریه می کردم

این حرف ها را شنیدم

حالم بد تر شد

وقتی این حرفا را شنیدم

بعدش پسره گفت حالا بیا تا برای اخرین بار برسونمت

دختره زار زار گریه می کرد

گفت برو به سلامت

منم همین گوشه میمرم

شاید کمی سبک شم

بعدش برم

پسره رفت

دختره را من دیدم با چشم گریون رفت

کنار ساحل یک ریز گریه می کرد و می گفت نه با صدای بلند

بعدش اومد طرف خیابون

به ناگه صدایی بلند شد

تا دختره افتاده

من همون موقعه اونجا بودم دختره سریع تموم کرده بود

شاگرد پژو خواست زنگ بزنه

با تلفن دختره به خانواده اش

هیچ شماره ای نبود

جز یک شماره

همون پسره

زنگ زد

پسره اومد

گفت : نه کی میگه اینا

دروغ می گین

بعدش من رفتم

خدایا عاشقان را غم مده

 

حالا چرا اینجا چرا بعد از این همه پارک و کافه و رستوران چرا اینجا

هوا گرم خودت هم می دونی

شرجی هم زیاده می خوای چی بگی منو اوردی اینجا

می خواستی بیاییم ساحل

عصر می شد میو مدیم

نه موضوع این نیست

پس چیه من دارم میمرم دست گرما

نه راستش

راستش چی دلت تنگ شده بود خوب زنگ میزدی

راستش باید برم

خوب برو دیونه من اوردی اینجا حالا می خوای بری

نه می خوام برم سفر خوب تافنی می گفتی

اه موضوع ان نیست

می خوام با خانواده بریم سفر

به خدا دیونه ای

ببین چطور بگم دیگه بر نمی گردیم

حتما می خواین برین شیراز

پس من چی

کاش شیراز بود

مگه کجا می خوای بری

هلند

نه نه

اشک می ریخت دختره

من پشت دیوار مرگ نشسته بودم داشتم گریه می کردم

این حرف ها را شنیدم

حالم بد تر شد

وقتی این حرفا را شنیدم

بعدش پسره گفت حالا بیا تا برای اخرین بار برسونمت

دختره زار زار گریه می کرد

گفت برو به سلامت

منم همین گوشه میمرم

شاید کمی سبک شم

بعدش برم

پسره رفت

دختره را من دیدم با چشم گریون رفت

کنار ساحل یک ریز گریه می کرد و می گفت نه با صدای بلند

بعدش اومد طرف خیابون

به ناگه صدایی بلند شد

تا دختره افتاده

من همون موقعه اونجا بودم دختره سریع تموم کرده بود

شاگرد پژو خواست زنگ بزنه

با تلفن دختره به خانواده اش

هیچ شماره ای نبود

جز یک شماره

همون پسره

زنگ زد

پسره اومد

گفت : نه کی میگه اینا

دروغ می گین

بعدش من رفتم

خدایا عاشقان را غم مده

 


   مدیر وبلاگ
کمی متفاوت
کلبه مهربونی ما همیشه جا برای شما داره فقط مهربون بشنیم جامون بشه اینجا ساحل کویر جنگل کوه همه را داره
نویسندگان وبلاگ -گروهی
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :9
بازدید دیروز :8
کل بازدید : 422427
کل یاداشته ها : 432


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ