پيام
+
روز گاريست دوستان ما خود را از ما مي پوشانند چرا كه ما لباس كهنه بر تن داريم .........................
داستان نويس
90/7/5
---ماندگار---
تا وقتي باغمان ميوه داشت خان بابايي داشتيم اما باغمان خشك شد و مردم او را غلام كور صدا كردند
---ماندگار---
دخترم تو را به عقد پسر عمويت در اوردم تا ريشه امان خشك نشود (واي بر كم فروشان )
---ماندگار---
ديوار كوره شيريني پزي همسايه ديوار به يوار ماست گرمايش جهنمي و سوزان است اما شيريني هايش از بخشت ميايد كدام را برگزنيم