سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

متولدین فروردین: به سختی کار می کنید اگر چه خیلی خسته می شوید اما بعد از مدتی طولانی نتیجه اش را می بینید. دیگران از کار شما قدردانی می کنند.

 

متولدین اردیبهشت: کمی خستگی در محل کار بر سلامتی شما اثر می گذارد.به نظر می رسد یکی از همکاران تان نیروی فیزیکی شما را نادیده می گیرید.شاید به این خاطر که شما با آنها موافق نیستید. بهتر است عصبانیت خود را کنترل کنید و طوری رفتار کنید که انگار این شخص وجود ندارد.

 

متولدین خرداد: به سختی می توانید لحظه ای در یک جا بمانید و تمایل دارید تغییرات زیادی ایجاد کنید. به دنبال اهدافی هستید که مدت هاست تمایل دارید آن ها را به دست آورید.

 

متولدین تیر: اگر به پیشنهاد سیاره ای دیروز گوش کرده باشید صبح باید لبخندی بر لب از خواب بیدار شوید. اگر گوش نکرده باشید با عصبانیت و بدخلقی بیدار می شوید و مجبورید همه مشکلات را بپذیرید.

 

متولدین مرداد: امروز کمی بی حوصله اید و قدر فرصت هایی که به سادگی برای تغییر اوضاع پیش می آید را می دانید. در هر حال انجام این کار بستگی به میزان کار شما و نظر دیگر همکارانتان دارد. ولی شما امروز به سادگی بر سر هر موضوعی، از کوره در می روید. به خودتان محبتی نکنید و تا آن جا که می توانید استراحت کنید. اگر با هرگونه ویروسی مواجه شدید، بهترین کاری که می توانید انجام دهید این است که کارهای لازم برای پیش گیری از بیماری را انجام دهید.

 

متولدین شهریور: همسرتان مثل همیشه زیاد با شما صحبت نمی کند.به تصورات تان اجازه ندهید بی وقفه کار کنند.سرتان را به کار خودتان مشغول کنید و اجازه ندهید فکرهای بد کنید.

 

متولدین مهر: امروز مراقب خود باشید چون خیلی زود احساس خستگی و کسالت خواهید کرد.این امر به خصوص زمانی به چشم می خورد که شما زیر بار مسوولیت ها و کارهای زیادی باشید و یا این که شخصی نسبت به شما رفتار دوستانه ای نداشته باشد.بهترین کاری که برای جلوگیری از این حالت می توانید بکنید این است که خود را مشغول کاری کنید که هم به انجام دادن آن افتخار می کنید و هم با انجام آن تایید دیگران را جلب می کنید که این امر موجب اعتماد به نفس بیشتر شما می شود.

 

متولدین آبان: امروز ارزش زیادی برای خود قائل هستید.در انتظار پیشرفت زیادی باشید.همسرتان ابراز احساسات زیادی به شما خواهد کرد.اگر کسی از شما کمک بخواهد یا برعکس آماده ارائه دادن می باشید.

 

متولدین آذر: زمان هائی هست که می توانید هم به مسایل زمینی و زندگی خود اهمیت بدهید و متوجه آنها باشید و هم سرتان در آسمانها باشید و به مسایل معنوی اهمیت بدهید. امروز خیلی بطور ایده آلیستی به همه چیز و همه کس فکر می کنید ولی در عین حال می دانید که توقع تان را نباید بطور غیر واقعی زیادی بالا ببرید. ایده خوبی نیست که درحال حاضر کم خوابی داشته باشید چون زمانی است که نیاز دارید به سلامت جسمانی خود برسید.

 

متولدین دی: خطری برایتان وجود دارد. چون همه سرشان شلوغ است و حواسشان نیست. به خاطر داشته باشید که اگر تمام کارهایی را که باید امروز انجام می دادید انجام ندهید دنیا به پایان نمی رسد. تنها به آرامی کارها را انجام دهید.

 

متولدین بهمن: بهمنی عزیز عنصر شما هواست یعنی گاهگاهی پیش می آید که نمی توانید فعالیت های مغزیتان را متوقف کنید و به خودتان اجازه بدهید تا بجای تفکر بر اساس احساسات عمل کنید.اگر بتوانید این دو را با هم ترکیب کنید می توانید مشکلات را با سرعت نور حل کنید و به سرعت پیشرفت کنید.

 

متولدین اسفند: شما معمولاً‌ آنچنان متین هستید که اگر زمانی برای دفاع کسی را گاز بگیرید انگار که شوک رخ داده است خوب شما می توانید در معرض یک موقعیت خلق بد قرار گرفته باشید اما اگر در آن هنگام خراب بوید (در وضع عادی نبودید) عذرخواهی کنید.


  

هر چی آرزوی خوبه مال تو

    هر چی که خاطره داری مال من

 اون روزای عاشقونه مال تو

     این شبای بی قراری مال من

    منم و حسرت با تو ما شدن

     تویی و بدون من رها شدن


  

من همونم که در انتظار سکوت تو نشستم من همون که چشم به لب های تودوختم 

 

 من همون که همیشه می گفتم بله تو بگو اما هیچ وقت فرصت لب گشودن هم به من ندادی

 

دردهام زیاد بود مرحم نداشتم یک بت خالی فقط که حرف زد یک بار نگفت که حرفی نداری 

 

اما امروز حرف هام می گم که چقدر غریبم چقدر میمرم باز زنده می شم

 

چون  انتظارم میخواهد من زند ه باشم

 

هر چی بگم بازم کمه اما یک حرف دیگه این حرف من را به هیچ کی نگو

 

 


  

قبل از داستان

یه بیت از مرحوم حسین منزوی

لیلی دوباره نصیب ابن السلام شد

عشق جوان من اه چه آسان حرام شد

این داستانو که خوندین حتما نظر بدین

آزار

داشتم جیغ می کشیدم آخهنمی دونستم چه بلایی قراره سرم بیاد داد می زدم جلوی روم یه کاسه آب و یه چاقو بود که زیر نور خورشید برق می زد همه جان خونی بود و فکر می کنم بایدم می ترسیدم .چند نفر منو می زدن و حرفای بد بد می زدن .

یائ اون روزا افتادم که با پدر و مادرم تو یه دشت خوشگل و قشنگ زندگی می کردیم یه جایی پر از بوی کاکوتی تازه، بابام منو می برد گردش ، مامانم شبا برام قصه میگفت و من تو بغلش خوابم می برد .

امروز صب یه عده اومدن اول بابامو گرفتن و بزن بزن بردنش سوار پشت وانت کردن بعد مامانمم بردن من همین جوری هاج و واج مونده بودم که اینا کین چکار دارن یه آقایی که لباسای قشنگ تنش بود با انگشتش منو نشون داد و دو نفر دویدن طرف من ، من ، من ترسیدم فرار کردم هی ویراژ دادم رفتم این ور و اون ور یکی از اونا دستشو گیر داد به پای راست من و هم خودش ، هم من خوردم زمین اون یکی اومد و اول یئونه زد تو سرم من سرم گیج رفت و بعد هم منو بد جوری بلند کرد و منو انداخت پشت وانت ائنجا مامان و بابا بامن حرف نزدن یه آقایی ام اونجا بود من می ترسیدم .

آوردنمون تو شهر همه جا پر از آدم بود ما رو پیاده کردن پدرمو ازمون جدا کردن یه طناب دور گردنش انداحتن و بردنش من و مادرمو کشون کشون بردن یه طرف دیگه بابام مامانمو صدا می کرد ولی اونا مارو محکم گرفته بودن نمی ذاشتن بهش نزدیک شیم . مارو یه یه ساعتی ول کردن به حال خودمون و بعد یکی اومد و مامانمو برد اونور پرید رو مامانم با چاقو تهدیدش می کرد من گریه میکردم و بعد منو آوردن اینجا .

حالا یکی اومد سراغ من و سرمو به زور کرد توکاسه آب یه خورده خوردم چاغو به گردنم نزدیک شد و بعد من تازه فهمیدم معنی کباب بره کباب بره که می گفتن چیه ؟ 

خیلی ممنون تقریبا قرار گذاشتم با خودم که هر روز آپ کنم .    

امروز می خواستم یه پست جدید بزارم یه داستان دوصفحه ای به اسم (( آزار)) که یکباره سیستم هنگ کرد و آخرای مطلب من رو بیرون انداخت .از اونجایی که من تایپیست نیستم دیگه حوصله نکردم دو باره بنویسم . پس یک غزل از حافظ:

زان یار دلنوازم شکری است با شکایت     گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت

بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم    یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا    سر ها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی    جانا روا نباشد خونریز را حمایت

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود      زنهار از این بیابان وین راه بینهایت


  

 گل های نیلوفرراصدا کردم


         تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

         وتو در آبی ترین موج ویرانه ی یک دل گفتی :

         دلم حیران وسرگردان چشمانی است رویا یی

         ومن تنها برای دیدن آن چشم تو را دشت تنهایی وحسرت رها کردم

        همین بود آخرین حرفت ومن بعد از عبور تلخ وغمگینت حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت نارنجی خورشید وا کردم

         نمی دانم چرا رفتی نمی دانم،شایدخطا کردم ولی رفتی

         وبعد ازرفتنت باران چه مظلومانه می بارید

         وبعداز رفتنت یک قلب رویا یی ترک برداشت

         وگنجشکی که هر روز ازکنار پنجره با مهربانی دانه برمی داشت تمام بال ها یش غرق  در ا ندوه غربت شد

          ومن نمی دانم چرا ،شاید به رسم عادت پروانگیمان

          باز برای خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

 

 


  

بسم الله الرحمن الرحیم

بر تنفسِ آب زندگی می‌کنم

در صوتی از زایشِ جلبگ

و در ششهایم

برکه‌ای

نفس می‌کشد

 

 

افیلیا

 

 

 

عقاب می‌نشیند

بر شان? مرد سنگی

و مرد خیره می‌ماند

بر پندارِ شیشه‌ای آسمان

در چشمِ عقابِ سنگی

 

من و عقاب

 

در سنگ فرو می‌رویم

بر قله زاده می‌شویم

و سنگها

آسمان را فتح می‌کنند

 


  

بسم الله الرحمن الرحیم


هیچ آدابی وترتیبی مجوی             هرچه می خواهد دل تنگت بگوی


باتشکر ازحسن انتخاب شما ازشما می خواهیم نظراتتان را دروبلاگ ما درج نمایید


هر کجا هستم باشم آسمان مال من است


پنجره ،فکر ،هوا ،عشق ،زمین مال من است


چه اهمیت دارد گاه اگر می رویند قارچهای غربت


من نمی دانم که چرا می گویند


اسب حیوان نجیبی است ،کبوتر زیبا ست


وچرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست


گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد


چترها را باید بست


زیر باران باید رفت


واژه ها را باید شست


جور دیگر باید دید


با همه مردم شهر زیر باران باید رفت


دوست را زیر باران باید دید


عشق را زیر باران باید جست


آب در یک قدمی است


شب یک دهکده را وزن کنیم


رخت ها را بکنیم


آب در یک قدمی است


  

همه ما ایرانی ها  دم از اسلام می زنیم ومی گیم مسلمانیم آیا واقعا هستیم تقوا ی کامل داریم  معنی تقوا در کشور ما  فقط یک معنا داره  ریا ی کامل در  جامعه  تنها که شدی بی خیال همه  چیز حتی خدا باید قبول داشته باشیم که کشور ما در حال پیشرفت هست ولی نه مثل مالزی وژاپن  اونها  تقوای واقعی دارند  یعنی در برابر هر کاری متعهد میشوند تا جایی که موقع کار خمیازه جرم  محسوب می شود ولی تو کشور ما  مرد باید بره نانوایی نان بگیره در ساعت کاری به رفیقش می گه تلافی می کتم خودتتون دیگه بیشتر می فهمید  ما هیچ وقت معنای کامل تقوارا رعایت نمی کنیم یا علی دست حق همرا هتون


  
شانس خیلی چیز مهمی است که  ما در هروز چند بار شانس خود را می بینیم مثلا خود من روز بدشانسی من  مثل همین روز  که رفتم مدرسه و در مدرسه هیچ خبری از درس  نبود ما دوباره امدیم به خانه  ومن رفتم یک دفتر را کپی بگیرم چند جا رفتم یا کپی مرکب نداشت یا خراب اساسی شده بود به هرحال در اخرین لحظات رفتم یکجا کپی بگیرم دیدم  تا  کپی که کامل شد  در اخر دیدم تمام برگه  ها را خراب یا  نیمه کپی کرده  است اما دیروز نرفتم مدرسه وبچه ها هم گفتند اصلا معلمی به کلاس نیامده خوب شاید شما هم چنین ماجراهایی را داشته باشید برای خودتان  وحالا هم می خواهم یک داستان باحال برایتان بگویم که یک نفر می خواسته توی یک قرعه کشی شرکت کنه ویک نفر دیگه هم شرکت کرده بود که  اولیه می گه بیایید وسکه بندازیم  واخودش هم خیلی بد شانس بود  وگفتند ما سکه نداریم وخودش یک سکه داشت وگفت پشت یا رو و اون اقا گفت پشت اول دلش خیلی خوش شد وسکه را انداخت وسکه نه پشت افتا ونه رو دست این اقا روشد واون یکی توقرعه کشی برنده شد
  
دیشب در یک روز نامه ایرانی خواندم که  فیلم های هالیوودی بیشتر به دنبال  به هم ریختن ارامش  هستند تا به دنبال برگرداندن ارامش اما از نظر من فیلم های کلاسیک هالیوود نه فقط ارامش را بر هم نمی زنند بلکه نوعی زندگی کلاسیک وبدون درد سر  را نشانه دید ما قرار می دهند تا ما با یک دید زیبا به فیلم نگاه کنیم  و بعضی از فیلم های تخیلی ان هم دارای زیبایی خاصی است که بعضی از انها تر سناک هستند اما نه ترسناکی که ارامش روح و روان را از ما بگیرد  بعد از فیلم متوجه می شویم که این ترس خود قسمتی از زیبایی فیلم بوده است نظر شما چیه
  
   مدیر وبلاگ
کمی متفاوت
کلبه مهربونی ما همیشه جا برای شما داره فقط مهربون بشنیم جامون بشه اینجا ساحل کویر جنگل کوه همه را داره
نویسندگان وبلاگ -گروهی
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :8
بازدید دیروز :64
کل بازدید : 427783
کل یاداشته ها : 432


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ