من درتابستان سال پیش چند بار به ماهیگیری در دریای خلیج فارس رفتم اما خوش ترین وبا حال ترین ان ها
روزی بود که من وهمه دوستانم به ماهیگیری رفتیم من شنا بلد نبودم ان ها با هم دست به یکی کردند
تا من را اذیت کنند انها مرا در وسط اب انداختند ارتفاع اب چیزی حدود دومتری بود من که ازترس داشتم می ترکیدم
دریک لحظه احساس کردم که دارم غرق می شوم ولی با کمک اونها دوباره من سوار قایق شدم اونها به من گفتند
می خواستیم تو را بترسانیم تا مجبور بشیوی وشنا بلد کنی من که خیلی از انها نارحت بودم گفتم خوب من شنا بلد
باشم یا نباشم به شما چه ربطی داره اونها گفتند این صحبت را نکن ومگر نه تورا دوباره به اب ماندازیم من هیچی به
انها نمی گفتم تا ما به تپه هاله که مقرهمیشگی ما برای ماهی گیری بود رسیدیم انها امدا که (خیط وقلاب وطعمه)
خودرا به اب بیندازند اما غافل ازاینکه قبل ازاینکه انه وسایل خودرابرای ماهی گیری اماده کنند من تمام وسایل انها
رادراب انداخته بودم ومن هم که اصلا وسایلی نداشتم