می خواهم از خودم بگویم از کجا شروع کنم
درست شده ام ومن در حال زندگی در این دنیا هستم تا اینکه من هم مثل مردم بزرگ شدم
وخدا همه آن ویژگی هایی که در دیگر افراد گذاشته درمن هم گذاشت اما با کمی وکاستی هایی کم وبیش خداوند دوستی مهر محبت وزندگی را در کالبد جسم من قرار داد
تا من زنده باشم اما من قدر این نعمت را شاید تا به حال خوب درک نکرده بودم وقتی که امروز به خانه عمویم رفتم وپسر عمویم را دیدم که توی ویلچر نشسته وحال وحوصله هیچ چیزی را نداره به حال خود غبطه خوردم مثل اینکه در اون لحظه آب خنکی روی جگرم ریختن واقعا نارحت شدم واو به من گفت تو که سالمی برو دانشگاه وادامه تحصیل بده(او خودش مدرک فنی حرفه را گرفته با وجود محلول بودنش حتی تعمیرگاه صوتی تصویری وتاکسی تلفنی راهم باز کرده در کل آدم موفقی بوده ).وبه من گفت قدر سلامت خودتت را بدون.