سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خوش ترین دوران  ازنظر من دوران بچگی آدم

من خودم وقتی کوچک بودم پدرم برایم یک دوچرخه خریده بود اما این دوچرخه  با شاز برق هم راه می افتاد من  که فقط با رقاب آن سروکار داشتم تا که یک روز یکی از دوستانم به من گفت  به من  هم می دهی تا سوار بشوم من گفتم نه نمی دهم و اون با یک سنگ زد وچراغ جلو دوچرخه من را شکند من خیلی گریه کردم  و دنبالش دویدم همین طور که داشتم می رفتم دیدم بچه ها دارند سوار دوچرخه من می شوند با چچشم گریان اولین کاری را که کردم یک سنگ به طرف آنها پرتاب کردم که خورد به زین دوچرخه وشکست  من برگشتم به خانه  ودپدرم گفت دوچرخه نو برات می خرم   ودوچرخه من را روی دیوار حیاط گذاشت ومن  وقتی عصر امدم دیدم دوچرخه من را برده اند  خوب تا چند روز پیش  رفتم خونه همون دوستم که سنگ زذه بود به دوچرخه ام  رفتیم به انباری انها  ودیدم همون دوچرخه انجا نهاده  واون که خودش به من گفته بود بیا تا برویم  به انباری ویک چیز نشانت دهم من تا  دوچرخه را دیدم شروع کردم به خندیدن وگفتم خیلی نا مردی ولی خوشم اومد ازش که اون را نگه داشته  وگفتم بگذار همانجا باشد


   مدیر وبلاگ
کمی متفاوت
کلبه مهربونی ما همیشه جا برای شما داره فقط مهربون بشنیم جامون بشه اینجا ساحل کویر جنگل کوه همه را داره
نویسندگان وبلاگ -گروهی
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :5
بازدید دیروز :88
کل بازدید : 428787
کل یاداشته ها : 432


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ