حارثة بن قدامة از سلمان، از عمّار، از فاطمه علیهاالسلام مطلبی را نقل میکند که نشان دهنده این است که سینه زهرا علیهاالسلام دربردارنده چه علوم و اسراری از پدرش رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم بود که امیرمؤمنان علیهالسلام را به عجب و حیرت درآورده بود. روایت است که روزی عمار به سلمان فارسی گفت: آیا چیز عجیبی را از فاطمه علیهاالسلام برایت نقل کنم؟
سلمان گوید، گفتم: آری، نقل کن ای عمار! وی گفت: روزی علی علیهالسلام را دیدم که بر فاطمه علیهاالسلام وارد شد. تا چشم حضرت فاطمه به امام علی افتاد، فریاد زد: علی جان! نزدیک شو تا در باره آنچه که گذشته و آنچه که خواهد شد و آنچه که اتفاق میافتد تا روز قیامت، برایت بگویم.
عمار گوید: دیدم که امیرمؤمنان علیهالسلام آرام آرام به عقب برگشت و من هم به برگشت علی علیهالسلام به عقب برگشتم. آن حضرت آمده تا بر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم وارد شد. پیامبراکرم فرمود: یا ابالحسن! پیش بیا. همین که در محضر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نشست، فرمود: تو مرا خبر میدهی یا من تو را خبر دهم؟
عرض کرد: شنیدن از شما بهتر است، ای رسول خدا!
حضرت فرمود: گویا پیش فاطمه رفتی و به تو چنین و چنان گفت و همان دم برگشتی.
علی علیهالسلام فرمود: آیا نور فاطمه از نور ما است؟
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: آیا نمیدانی؟
پس علی علیهالسلام به سجده افتاده، خدا را شکر نمود.
عمار گوید: پس امیرمؤمنان علیهالسلام از محضر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم خارج و نزد فاطمه زهرا رفت و من همراهش وارد شدم.
فاطمه علیهاالسلام فرمود: گویا خدمت پدرم رفتی و آنچه را که به تو گفته بودم، به عرضش رساندی.
فرمود: آری، فاطمه جان!
فاطمه علیهاالسلام فرمود: بدان ای اباالحسن! خداوند نور مرا خلق کرد، در حالی که او را تسبیح میگفت و این نور را بر درختی از درختان بهشت سپرد و این درخت بر اثر نور من، نورافشانی میکرد تا این که پدرم ـ «وقت معراج» ـ وارد بهشت شد؛ خداوند همان وقت بر دل پدرم انداخت که میوهای از آن درخت بچیند و تناول کند. سپس این نور را به مادرم خدیجه سپرد که مرا به دنیا آورد و من از همان نور میباشم...1
شقیق بن سلمه از ابن مسعود نقل کرده که: مردی به حضور فاطمه علیهاالسلام رسید و گفت: ای دختر رسول خدا! آیا از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم چیزی نزد شما مانده است که به من عطا کنید؟
حضرت به خدمتکار خود فرمود: آن جریده ـ شاخه نخل ـ را بیاور.
خدمتکار به جست و جو پرداخت ولی آن را پیدا نکرد. فاطمه علیهاالسلام فرمود: وای بر تو، آن جریده نزد من مساوی است با حسن و حسین!
خدمتکار پس از برگشتن بسیار، آن را پیدا کرد و به خدمت فاطمه علیهاالسلام آورد و معلوم شد، موقع جاروب کردن، آن را هم در ظرف خاکروبه انداخته است. در این جریده چنین نوشته بود: حضرت محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود:
«از مؤمنین نیست کسی که همسایه از آزارش در امان نباشد. هر کس ایمان به خدا و روز قیامت دارد، همسایهاش را آزار نمیدهد. هرکس ایمان به خدا و روز قیامت دارد، باید حرف خوب بگوید و گرنه ساکت باشد. خدای متعال اهل خیر و بردبار و عفیف را دوست میدارد و شخص بد زبان و سست و لجوج را دشمن میدارد. حیا از ایمان است و صاحب ایمان در بهشت است و فحش از زشت گفتاری و زشت گفتار هم در آتش است.»2
ممکن است چند جهت داشته باشد:
1. یکی این که ایشان نمیتوانسته همانند سایر معصومین علیهمالسلام آزادانه به نقل حدیث بپردازد؛ از این رو احادیث نقل شده از ایشان کم میباشد. ولی این احتمال به دو جهت صحیح نیست. زیرا اولاً: راویان مرد از او روایت کردهاند و ثانیاً: مگر راوی فقط به مرد منحصر بوده، مگر زنان حق روایت نداشتند؟
2. علت دیگر همان ظلم آشکاری است که پس از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به اهل بیت آن حضرت شد و این، بزرگترین مانع از نشر و گسترش احادیث اهل بیت علیهمالسلام ـ به خصوص فاطمه زهرا علیهاالسلام ـ بود؛ به گونهای که کسانی هم که از او روایت شنیده بودند، به خاطر ترس و وحشتی که حاکم بود، دست از نقل آنها برداشته و در سینهها پنهان کردند. ابوهریره در این رابطه میگوید:
تا زمانی که عمر زنده بود، ما جرأت نداشتیم یک حدیث از پیامبر اکرم نقل کنیم.3
3. ممکن است علت دیگرش، این بوده باشد که چون بسیاری از این احادیث در فضیلت اهلبیت علیهمالسلام به ویژه علی بن ابیطالب علیهالسلام بوده، آنها را شنیدند اما از روی دشمنی و کینه با اهلبیت و علی علیهمالسلام از ذکر آنها خودداری کردند.
علاوه بر روایت امام علی، امام حسن، امام حسین، حضرت زینب و امکلثوم علیهمالسلام از حضرت فاطمه علیهاالسلام ، عدّه قابل توجهی از یاران پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از حضرتش روایت نقل کردهاند؛ از قبیل سلمان فارسی، ابوذر غفاری، جابر بن عبداللّه انصاری، ابن مسعود، یحیی بن جعده، حکم بن ابینعیم، عمرو بن الشرید، حذیفة بن الیمان، ربعی بن حراش، انس بن مالک، ابوسعید خدری، ابن ابیملیکه، ابوایوب انصاری، ابوهریره، بشیر بن زید، سهل بن سعد انصاری، شبیب بن ابیرافع، عباس بن عبدالمطلب، عبداللّه بن عباس، عوانة بن الحکم، قاسم بن ابی سعید الخدری، هشام بن محمد، زینب بنت ابیرافع، عایشه، امّسلمه، اسماء بنت عمیس، سلمی امّ رافع و غیر اینها، که میتوان به روایات آنها در کتابهای دلائل الامامه و بشارة المصطفی، امالی شیخ طوسی، کفایةالاثر، مسند فاطمه و صدها کتاب دیگر دست یافت.
با توجه به عدد قابل توجه راویان از حضرت زهرا علیهاالسلام ، این گلایه را از همه مسند نویسان، بالاخص احمد بن حنبل داریم، چرا که آنها اگرچه از طرفی خدمت کردهاند، اما از سوی دیگر نسبت به دختر پیامبر خدا بیتوجهی نشان دادهاند!
اما سخنی که با احمد داریم، این است که اگر ما به جلد ششم مسند نگاهی بیفکنیم، خواهیم دید که وی از عایشه در حدود دویست و پنجاه و سه صفحه حدیث نقل کرده ولی از حضرت فاطمه علیهاالسلام حدود یک صفحه و نیم و جمعاً ده حدیث نقل میکند که حدیث اول و دوم و هشتم به یک مضمون بوده، با این تفاوت که یکی مجمل و دیگری با تفصیل بیشتری آورده شده است.
حال سؤال ما این است که آیا عایشه تا موقع رحلت رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم بیشترنزد آن حضرت بوده یا فاطمه؟ مگر حضرت زهرا علیهاالسلام به قول مورّخان سنّی مذهب، پنج سال قبل از بعثت پیامبر به دنیا نیامده است؟4 و آیا مگر همسری عایشه با رسول خدا در مدینه صورت نگرفته است؟
با این بیان، اگر ده سال حضور در مدینه را از زندگی فاطمه علیهاالسلام کم کنیم ـ که یقیناً بیشترین احادیث مربوط به همین دوران است ـ حدّاقل هجده5 سال فاطمه علیهاالسلام در کنار پدر بوده است.
آیا در این هجده سال، سالی یک حدیث هم فاطمه از پدرش، روایت نکرده که حداقل هجده روایت از دوران مکه برای فاطمه علیهاالسلام از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل کنید؟
و اگر حضور ده ساله پیامبر را در مدینه حساب کنیم، آیا سن حضور و درک محضر فاطمه علیهاالسلام بیشتر میشود یا عایشه؟
آیا ملاقات پیامبر و سخن گفتن وی با دخترش فاطمه بیشتر بوده یا با زنهای خود؟
آیا ملاقات پیامبر با فاطمه بیشتر بوده یا با عایشه که از هر نه شب، یک شب نزد او بوده است؟
اگر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم تمام کارهای خود را تعطیل میکرد و همیشه در مدینه حضور مستمر داشت؛ بازهم عایشه نمیتوانست این همه حدیث از او نقل کند، در حالی که پیامبراکرم جنگها و غزوات داشته، همچنین سه سفر به خانه خدا داشته و اعتکاف و دهها مشغله دیگر به عهده پیامبر بوده است. پس از کجا چنین فرصتی پیدا شده بود که عایشه نسبت به دیگر زنان و برخی صحابه و حتّی حضرت فاطمه علیهاالسلام این همه حدیث از حضرت شنیده باشد؟!
از نویسنده مسند احمد باید پرسید: مگر فاطمه علیهاالسلام به خانه شوهر نرفته، مگر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم با وی در این خصوص گفت و گو نداشته، مگر آن حضرت به خانه دخترش و بالعکس رفت و آمد نداشتهاند؟ آیا به هنگام ملاقات، کاملاً سکوت میکردند و هیچ سخنی ردّ و بدل نمیشد؟ در این نُه سال، فاطمه فقط نُه یا ده روایت از پدرش نقل کرده؟ آیا چنین چیزی معقول است؟ آیا به هنگام میلاد امام حسن و امام حسین و حضرت زینب کبری، پیامبراکرم جهت تبریک به خانه زهرا علیهاالسلام نرفته و چیزی نفرموده که وی آنها را ضبط کند؟ و آیا به هنگام رحلت و در روزهای بیماری پیامبراکرم، حضرت زهرا علیهاالسلام به عیادت او نرفته و از حضرتش مطلبی نقل نکرده است؟ آیا اینها باور کردنی است و از یک عالم حدیث شناس پذیرفتنی است؟!
اما سیوطی (متوفّای 911 ه .ق.) که مسندی برای حضرت فاطمه نوشته، خواننده در ابتدا فکر میکند که وی دویست و هشتاد و چهار حدیث از احادیثی را که فاطمه علیهاالسلام نقل فرموده، در این کتاب آورده است. اما بعد معلوم میشود که چنین نیست؛ زیرا اوّلاً از نامگذاری کتاب مشخص است که مؤلف بین روایاتی که فاطمه نقل کرده و بین روایاتی که در فضل و مقام فاطمه علیهاالسلام نقل شده، جمع کرده است و لذا نام کتاب خود را «مسند فاطمةالزهرا و ما ورد فی فضلها» نامیده است.
و ثانیاً از دویست و هشتاد و چهار حدیثی که محقق کتاب طبق شماره گذاری نقل کرده، فقط سی و چهار حدیث را فاطمه علیهاالسلام نقل کرده است که دو حدیث از آنها مشترک است؛ یکی با علی علیهالسلام و دیگری با علی علیهالسلام و ابوهریره. و با این بیان، به نظر میرسد اگر نام کتاب را «احادیث فی فضل فاطمه» میگذاشت؛ بهتر بود. زیرا چیزی که در آن بسیار کم به چشم میخورد، مسند فاطمه است.
و ثالثاً از سی و چهار حدیث یاد شده، دوتای آن، سه بار و هفت تای آن، دوبار تکرار گشته است که با حذف احادیث مکرر، فقط بیست و سه حدیث باقی میماند. و بقیه احادیث منقوله جز یک حدیث که از جرّاحی محقق کتاب سالم مانده، به نظر آقای فواز احمد زمرلی، محقق کتاب، یا ضعیف هستند و یا مجهول و یا مرفوع و یا مرسل، و بالاخره برای هر کدام یک عیبی تراشیده که در نتیجه به نظر ایشان از فاطمه زهرا هیچ حدیث صحیحی از پدرش نرسیده است. آیا بیانصافی بیش از این قابل تصوّر است؟
گرچه دشمنان اهلبیت دست به تلاش وسیع و گستردهای زدند تا جلوی گسترش فرهنگ کوثر را بگیرند، به طوری که متأسفانه در برخی زمینهها موفق گردیده و در برخی کتابهای حدیثی، اثر خود را گذارده است؛ اما امامان معصوم علیهمالسلام با جدّیت تمام، تا حدودی توانستند مانع این کار شوند. از این رو مشاهده میکنیم که مطالب فراوانی از زبان حضرت فاطمه به وسیله هریک از آنها به دست ما رسیده است و آنچه را که دشمن در پی از بین بردن یا تضعیف آنها بود، اهلبیت علیهمالسلام احیاء کردهاند و مطالب گوناگونی از قبیل مناقب، فضایل، روش زندگی، سیره فاطمه علیهاالسلام و رابطهاش با رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم و دهها موضوع دیگر را به عنوان میراث اصیل فاطمه علیهاالسلام برای آیندگان به یادگار گذاشتهاند، که در کتابها و منابع دست اول شیعه، فراوان به چشم میخورد و فاطمه علیهاالسلام را باید از نگاه امامان معصومدید و از اندیشههای والایش بهره برد.
پینوشتها: 1. بحارالانوار، ج 43، ص 8، به نقل از عیون المعجزات. 2. اخلاق حضرت فاطمه(س)، ص 58؛ مسند فاطمةالزهراء، ص 585؛ سفینةالبحار، ج 1، ص 229 و دلائل الامامه، ص 1. 3. الغدیر، ج 6، ص 295. 4. ذخائرالعقبی، ص 53. 5. بنا به قول کلبی که فاطمه در سنّ سی و پنج سالگی از دنیا رفته، حدود بیست و پنج سال در مکه در خدمت پدر بوده است. (همان، ص 52.) آنچه میخوانید؛ به مناسبت سالروز شهادت امّ ابیها، حبیبه رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم فاطمه زهراء علیهاالسلام تقدیم شده است. امید است که مورد عنایت بانوی دو عالم قرار بگیرد.