دیشب از اندوه و رنج بی وفایی گریه کردم
از غم تنهائی و بی هم صدایی گریه کردم
گوشه ی الونک خاموش? سرد وبی نشانی
هم صدا با مرغ شب از بی نوائی گریه کردم
نقش رویت را کشیدم باز در لوح خیالم
تا به یاد اوردم ان چشم سیاهت گریه کردم
در بغل زانوی غم بگرفتم وتا نیمه شب
از غم هجران وهنگام جدائی گریه کردم
یادم امد که شد فراموش خیالم
زین همه بی مهری و از بی وفایی گریه کردم
گوشه ای خلوت گزیدم در فراز ارزو
تا بیابم لحظه ای از غم رهایی گریه کردم