دوستان عزیزی که این مطلب را میخونید این ماجرا هیچ ربطی به سیاست و سیاسی کاری نیست فقط نتیجه اخلاقی آن را قضاوت کنید اگر
این مطلب برایتان کمی درد اور باشدو معنایی در مطلب پیدا نکردین مطلب را حذف می کنم
شما قضاوت کنید
خیابون شلوغ بود روز آفتابی بود بوق ماشین ها گوش زمین و زمان را کر می کرد
زن محجبه اومد ببخشید این دوست دختر شماست
نه عزیز اتفاقی افتاده
باید با ما بیای همراه این دختر خانم ناز نازی که حتما می خوای بگی نامزدته
باشه میام
خانم شما فقط هیچی نگو ببینیم آخرش چی میشه دختر خانمی که با من بود
باشه
خلاصه ما را گرفتن کردنم تو یک ماشین دستبند زدن دختره هم نشست کنارم و سگوت کرده بود چندتا بدتر از فحش هم بهش دادن
وهنوز کسی بویی نبرده بود
آقا چرا با آستین کوتاه اومدی بیرون . چند تا شلاق هم زدن چند تا باتون هم که خوردیم و تا بگی فحش و بد شنیدیم
اومدم نان بگیرم
باشه حالا معلوم میشه
تو کلانتری
ببرش بازداشتگاه بعدی
آقا چند سالتونه کارت شناسایی لطفا
بفرما
تعریف کن
آقا من اومدم نان بگیرم
این خانم که دختر همسایه ماست تو خیابون بود من دلم سوخت دستش را گرفتم خواستم ببرمش اون ور خیابون
یا الله گمشو بازداشتگاه سرکار بگو تا میتونن اینو بزنن تا خودش به حرف بیاد
دختره دم در نشسته بود
گفتم رنگ بزن بابام بیاد
ماموره خندید
دختره قبل از اینکه بابام بیاد گفت آقا من می خوام برم بیرون
بشین سر جات این همه سر صدا نکن
باشه اقا یک جمله بگم ساکت دختر........... دختر فلان فلان....
دختره زد زیر گریه گفت من کورم اینم خواست کمکم کنه .........
نتیجه اخلاقی : نظر دوستان را می طلبه