سلام امینه عزیزم

 مهدی هستم همون مهدی همون مهدی که سه بار پشت سر هم روز اول گفتی دوست دارم

هیچیم عوض نشده هیچیم عوض نشده ولی تو عوض شدی

و قتی دوسال پیش وقتی با هم میرفتیم مشهد و بهت اس میدادم و جوابم رو نمیدادی میگفتی با مامانم لج دارم باید همون موقعه میشناختمت

گذشت یادته دو ماه بعدش اخر ماه رمضان بود

تابستون بود کم کم حالت بد شد

یک ماه بعدش یه شب بهو حالت بد شد که از هوش رفتی

من یادم نمیره تا قبل از اون موقعه خیلی اذیتم کردی

پیشم نمی نشستی اشوه ادا هایی در میاوردی که فقط خودت بلد بودی در بیاری

تا اون موقعه که مریض شدی

4ماه در گیر بودی عزیز

تو نامزد عزیز من هستی شاید هم بودی و لی میخوام باشی

امینه من مهدی هستم همون مهدی اولی

همون ادم اولی همون پسر عموت 

اون 4 ماه که از هوش میرفتی رو یادته اون 10 روز اولش که باید یادت باشه اجنه شب و روز اذیتت کیردن ومن فقط بخاطر تو فقط بخاطر تو بیدار میموندم

پیشت مینشستم دلداریت میدادم

دختر عموی عزیز

تو راه رو اشتباه رفتی درسته قبول دارم هنوز سنت کمه دوست ندارم چند سال دیگه بگی چرا این مرا ول کرد

من عاقل نبودم

چرا این پس مرا ول کرد ورفت امینه تو تنها عشق منی

شاید امشب این مطلب رو بذارم اینجا هیچ کی هم نخونه

ولی درد و دل خودمه با تو 

امینه عزیز وقتی بعد از چهار ماه حالت خوب شد خودمو نمی شناختم

چون خیلی دوست داشتم شاید از این حرفام بدت بیاد احساس میکردم فقط به خودم تعلق داری

خیلی بهت وابسته شدم  امینه عزیز من نمی تونم بی تو  باشم

باور گرفتن انگشترت امروز از خودت فقط بخاطر این بود که می خواستم به خودت بیای

و دیگه نگی مهدی نمی خوامت 

امینه عزیز از زمستون سال قبل که حالت خوب شد تا اوایل زمستون امسال درسته سر کار نبودم

اما احساس مسکردم خوشبخت ترین مرد دنیا باشم

امینه عزیز تو تنها کس من هستی 

نمی دونم اینبار هم اجنه اذیتت میکنن یا خودت خواستی که بهم بگی نمی خوای باهام زندگی کنی اما بدون قلب من بدون تو یه لحظه نمی تپه

هیچ وقت بهت خیانت نمی کنم انگشترت و گوشیت توی چمدونه نظر کردم اگر درست بشی  یه سفره حضرت رقیه برات بگیرم

تو دلت مشکل پیدا کرده باهام

قبول دارم من ادم بدی هستم اذیتت کردم خیلی اذیتت کردم

ولی برای هر کاری که میکردم برای خودم دلیل داشتم ولی نمی دونستم تو نارحت میشی بخدا نمی دونستم

چون تو هم خیلی دوسم داشتی و دوست نداشتی ناراحت بشم

اگه میگفتم با دوستات نگرد چون دوست نبودن دشمن بودن

اگه میگفتم نماز و حجابت باشه بخاطر کامل شدن اعتقادات بود چون تو یه ذره مشکل روحی داری خود بهتر میدونی اجنه اذیتت می کنن

تنها راه درمان اون هم قرآنه نمازه و و....

امینه عزیز اگر شب عروسی ابجیم بهت یهو گیر دادم چون خیلی عصبی بودم از همه چی

ولی تو همه عقده هات رو ریختی تو دلت

سکوت کردی و یه باره رفتی از خونه

من نمی گم از خونه فرار کردی همیشه میگم از من فرار کردی چون بد بودم و همین بد بودنم داره عذابم میده

تو باید فرصت بهم بدی

امینه وقتی بهم گفت خودم خواستم برم و خودم خواستم برگردم باور کن سرم میخواست بترکه اون اخری که گفتی دیدم شب جایی ندارم 

خیلی اذیتم کرد

واخرین اس ام اسی که دادی و گفتی مجبورم کردن بگم دوست دارم و میخوامت به حدی عصبیم کرد که مجبور شدم بیام وگوشی اون انگشتر رو ازت بگیرم

امینه تو نباید فراموش کنی ما زیاد عمر نمی کنیم پس با انجام یک اشتباه دیگر

پشیمانی دیگری برای خودت درست نکن

بخدا باور کن من حوصل هیچی ندارم شب و روز میشینم و فکر میکنم و ذکر میگم شاید خدا ببخشتم

تو دختر عموی منی پس انتظار نداشت باش سریع فراموشت کنم چون این یه باور غلطه و هیچ وقت هم فراموشت نمیکنم حتی اگر با کسی دیگه ای ازدواج کنی

من تا اون موقعه صبر میکنم تا خوشبختی تو را ببینم

باور کن تا چند ماه دیگه اگر برم و جایی مشغول کار بشم شاید از خونواده خودمم جدا بشم

چون نمی خوام کسی ببینه من بدون تو شدم خیلی زورم میاد 

برای هیچ مردی قابل تحمل نیست

تو یه روز پشیمون میشی من مطمئن هستم

و باور کن تا زنده ام فقط به خودت فکر میکنم چون دلم دست خودم نیست

امینه عزیز برایت دعا میکنم چون میدان گرفتار چه مصیبت ها و درد ها هستی

ولی به من هم حق بده چون باید به ادم ها فرصت داد 

مگر یادت رفته خودت چقدر اشتباه میکردی و بعدش با یه ببخش راحت منم فراموش میکردم

امینه شاید هر پسری جای من بود با فرار تو از خانه هیچ وقت بهت فکر هم نمی کرد ولی من نمی تونم با این مساله کنار بیام چون تو هنوز سنی نداری

امینه فراموشت نمی کنم

تا ابد

به امید روزی که همه عاشقان به موعودشان برساند و انتظار سخت ترین اعمال در زندگیست 

چشم انتظار تو مهدی تنها

سلام امینه عزیزم

 مهدی هستم همون مهدی همون مهدی که سه بار پشت سر هم روز اول گفتی دوست دارم

هیچیم عوض نشده هیچیم عوض نشده ولی تو عوض شدی

و قتی دوسال پیش وقتی با هم میرفتیم مشهد و بهت اس میدادم و جوابم رو نمیدادی میگفتی با مامانم لج دارم باید همون موقعه میشناختمت

گذشت یادته دو ماه بعدش اخر ماه رمضان بود

تابستون بود کم کم حالت بد شد

یک ماه بعدش یه شب بهو حالت بد شد که از هوش رفتی

من یادم نمیره تا قبل از اون موقعه خیلی اذیتم کردی

پیشم نمی نشستی اشوه ادا هایی در میاوردی که فقط خودت بلد بودی در بیاری

تا اون موقعه که مریض شدی

4ماه در گیر بودی عزیز

تو نامزد عزیز من هستی شاید هم بودی و لی میخوام باشی

امینه من مهدی هستم همون مهدی اولی

همون ادم اولی همون پسر عموت 

اون 4 ماه که از هوش میرفتی رو یادته اون 10 روز اولش که باید یادت باشه اجنه شب و روز اذیتت کیردن ومن فقط بخاطر تو فقط بخاطر تو بیدار میموندم

پیشت مینشستم دلداریت میدادم

دختر عموی عزیز

تو راه رو اشتباه رفتی درسته قبول دارم هنوز سنت کمه دوست ندارم چند سال دیگه بگی چرا این مرا ول کرد

من عاقل نبودم

چرا این پس مرا ول کرد ورفت امینه تو تنها عشق منی

شاید امشب این مطلب رو بذارم اینجا هیچ کی هم نخونه

ولی درد و دل خودمه با تو 

امینه عزیز وقتی بعد از چهار ماه حالت خوب شد خودمو نمی شناختم

چون خیلی دوست داشتم شاید از این حرفام بدت بیاد احساس میکردم فقط به خودم تعلق داری

خیلی بهت وابسته شدم  امینه عزیز من نمی تونم بی تو  باشم

باور گرفتن انگشترت امروز از خودت فقط بخاطر این بود که می خواستم به خودت بیای

و دیگه نگی مهدی نمی خوامت 

امینه عزیز از زمستون سال قبل که حالت خوب شد تا اوایل زمستون امسال درسته سر کار نبودم

اما احساس مسکردم خوشبخت ترین مرد دنیا باشم

امینه عزیز تو تنها کس من هستی 

نمی دونم اینبار هم اجنه اذیتت میکنن یا خودت خواستی که بهم بگی نمی خوای باهام زندگی کنی اما بدون قلب من بدون تو یه لحظه نمی تپه

هیچ وقت بهت خیانت نمی کنم انگشترت و گوشیت توی چمدونه نظر کردم اگر درست بشی  یه سفره حضرت رقیه برات بگیرم

تو دلت مشکل پیدا کرده باهام

قبول دارم من ادم بدی هستم اذیتت کردم خیلی اذیتت کردم

ولی برای هر کاری که میکردم برای خودم دلیل داشتم ولی نمی دونستم تو نارحت میشی بخدا نمی دونستم

چون تو هم خیلی دوسم داشتی و دوست نداشتی ناراحت بشم

اگه میگفتم با دوستات نگرد چون دوست نبودن دشمن بودن

اگه میگفتم نماز و حجابت باشه بخاطر کامل شدن اعتقادات بود چون تو یه ذره مشکل روحی داری خود بهتر میدونی اجنه اذیتت می کنن

تنها راه درمان اون هم قرآنه نمازه و و....

امینه عزیز اگر شب عروسی ابجیم بهت یهو گیر دادم چون خیلی عصبی بودم از همه چی

ولی تو همه عقده هات رو ریختی تو دلت

سکوت کردی و یه باره رفتی از خونه

من نمی گم از خونه فرار کردی همیشه میگم از من فرار کردی چون بد بودم و همین بد بودنم داره عذابم میده

تو باید فرصت بهم بدی

امینه وقتی بهم گفت خودم خواستم برم و خودم خواستم برگردم باور کن سرم میخواست بترکه اون اخری که گفتی دیدم شب جایی ندارم 

خیلی اذیتم کرد

واخرین اس ام اسی که دادی و گفتی مجبورم کردن بگم دوست دارم و میخوامت به حدی عصبیم کرد که مجبور شدم بیام وگوشی اون انگشتر رو ازت بگیرم

امینه تو نباید فراموش کنی ما زیاد عمر نمی کنیم پس با انجام یک اشتباه دیگر

پشیمانی دیگری برای خودت درست نکن

بخدا باور کن من حوصل هیچی ندارم شب و روز میشینم و فکر میکنم و ذکر میگم شاید خدا ببخشتم

تو دختر عموی منی پس انتظار نداشت باش سریع فراموشت کنم چون این یه باور غلطه و هیچ وقت هم فراموشت نمیکنم حتی اگر با کسی دیگه ای ازدواج کنی

من تا اون موقعه صبر میکنم تا خوشبختی تو را ببینم

باور کن تا چند ماه دیگه اگر برم و جایی مشغول کار بشم شاید از خونواده خودمم جدا بشم

چون نمی خوام کسی ببینه من بدون تو شدم خیلی زورم میاد 

برای هیچ مردی قابل تحمل نیست

تو یه روز پشیمون میشی من مطمئن هستم

و باور کن تا زنده ام فقط به خودت فکر میکنم چون دلم دست خودم نیست

امینه عزیز برایت دعا میکنم چون میدان گرفتار چه مصیبت ها و درد ها هستی

ولی به من هم حق بده چون باید به ادم ها فرصت داد 

مگر یادت رفته خودت چقدر اشتباه میکردی و بعدش با یه ببخش راحت منم فراموش میکردم

امینه شاید هر پسری جای من بود با فرار تو از خانه هیچ وقت بهت فکر هم نمی کرد ولی من نمی تونم با این مساله کنار بیام چون تو هنوز سنی نداری

امینه فراموشت نمی کنم

تا ابد

به امید روزی که همه عاشقان به موعودشان برساند و انتظار سخت ترین اعمال در زندگیست 

چشم انتظار تو مهدی تنها


   مدیر وبلاگ
کمی متفاوت
کلبه مهربونی ما همیشه جا برای شما داره فقط مهربون بشنیم جامون بشه اینجا ساحل کویر جنگل کوه همه را داره
نویسندگان وبلاگ -گروهی
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :4
بازدید دیروز :5
کل بازدید : 430327
کل یاداشته ها : 432


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ