سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

 

  چند کلمه عجیب غریب : شیلو   - کردک  - غرافه


  

لبخند  :

1  : به یک نفر می گن چرا ماشینت را ازپایین می شویی

 جواب : دفعه پیش که ماشینم را شستم ازسقف شروع به شستن کرده بودم که درآخر دیدم شماره پلاک ماشین شماره پلاک ماشین خودم نیست.

 2 دوتا دانش آموز یکی  آبادانی ودیگری  قزوینی بود بچه  قزوینی گفت :ما دیروز باهواپیما رفتیم کیش

بچه آبادانی :این که چیزی نیست من دیروز باسیمرغ رفتم مشهد

 


  

 

  من مرغی داشتم که کم کم وارد 7سال می شد یک روز نه نه من اومد خونه من وبه من گفت این مرغ ازارداره من گفتم داشته باشه اون گفت تا قبل ازاینکه بمیره باید انرا بکشیم من خیلی ناراحت بودم راستش وبخو اهین حتی گریه کردم انها ان روز مرغ مرا کشتن ودریک غذای چرب ونرم گذاشتنش انها به من گفتند بیا بخور من گفتم نه این ازارو است

 همه ازمن خند یدنن من فهمیدم که اونه دروغ من دادندیادش گرامی باد


  

 

   کلاس سوم دبستان بودیم ومعلمی به نام قاسمی داشتیم من نمایند پسرها درکلاس بودم ویک دختر هم نماینده دخترها بود من اسم پسر ها را نمی نوشتم تا اقای قاسمی امد وگفت چرا اینقدر کلاس شلوغ دختر هم گفت اقا حاجی نژاد اسم اینها را نمی نویسه وان معلم به من گفت بروچوب بیاور من هم رفتم ویک چوب سبز اوردم وان هم تا توانست به من زد

 ودر راه خانه بچه ها به من می گفتند : چوب معلم گله     هرکه نه خوره خله

وواقعا هم همین است


  

 

 درسال 1375 من به مدرسه رفتم دران روز که اول مهر بود من هم خوشحال بودم که به مدرسه می روم

 وهم گریه می کردم که مادرم مرا درمدرسه تنها گذاشته بود طی پنج سال اول من با نمرات خوب قبول می شدم ومعدل

 من هیچوقت زیر 75/18 نیامد ودر دوره راهنمایی هم که من بسیار در درس یشرفت کرده بودم هیچوقت معدل من زیر

19 نیامدومن دراین چند سال جایزه های زیادی گرفته بودم ومن دراین سال ها به همه معلم هایم هدیه می دادم

 ولی در دبیرستان معدل من خیلی پایین امد ودر حد 17و16 رسید ولی باز هم معلم ودرس هایم را دوست دارم وهمین

حالا حاضر دست تک تک انه را بوسه زنم: ویک جمله هم به همه معلم هایم تا به امروز هدیه می کنم

زیبا ترین چاه اب که باعث فواره علم هرنوع انسانی که می شود معلم است ونباید ان چاه را نابو دکرد بلکه باید هروز

از اب کشید تا همیشه اب ان تاز ه باشد

به امید روزگاری خوب برای همه معلمین ایرانی

 


  

 

  ما هم دل بزرگی داریم بگو تا ما هم بفهمیم


  

 

  من یک خواب دیدم  که دارم پروازمی کنم ویکی به من می گه پرواز کن من تا از خواب بلند شدم دیدم تا دوتا از دوستانم روی سر من ایستاده اند و همیتطور پشت سرهم به من می گن پرواز کن

 من که از خواب بیدار شده بودم به اونها گفتم کسی که خواب خودش در حال پرواز نیازی به گفتن شما نیست


  

دوستان من دوباره اون داستان که گفته بودم و زدمو این بار مثل اینکه سند خواهد شد

قبل از داستان

یه بیت از مرحوم حسین منزوی

لیلی دوباره نصیب ابن السلام شد

عشق جوان من اه چه آسان حرام شد

این داستانو که خوندین حتما نظر بدین

آزار

داشتم جیغ می کشیدم آخهنمی دونستم چه بلایی قراره سرم بیاد داد می زدم جلوی روم یه کاسه آب و یه چاقو بود که زیر نور خورشید برق می زد همه جان خونی بود و فکر می کنم بایدم می ترسیدم .چند نفر منو می زدن و حرفای بد بد می زدن .

یائ اون روزا افتادم که با پدر و مادرم تو یه دشت خوشگل و قشنگ زندگی می کردیم یه جایی پر از بوی کاکوتی تازه، بابام منو می برد گردش  ، مامانم شبا برام قصه میگفت و من تو بغلش خوابم می برد .

امروز صب یه عده اومدن اول بابامو گرفتن و بزن بزن بردنش سوار پشت وانت کردن بعد مامانمم بردن من همین جوری هاج و واج مونده بودم که اینا کین  چکار دارن  یه آقایی که لباسای قشنگ تنش بود با انگشتش منو نشون داد و دو نفر دویدن طرف من ، من ، من ترسیدم فرار کردم هی ویراژ دادم رفتم این ور و اون ور یکی از اونا دستشو گیر داد به پای راست من و هم خودش ، هم من خوردم زمین اون یکی اومد و اول یئونه زد تو سرم من سرم گیج رفت و بعد هم منو بد جوری بلند کرد و منو انداخت پشت وانت ائنجا مامان و بابا بامن حرف نزدن یه آقایی ام اونجا بود من می ترسیدم .

آوردنمون تو شهر همه جا پر از آدم بود ما رو پیاده کردن پدرمو ازمون جدا کردن یه طناب دور گردنش انداحتن و بردنش من و مادرمو کشون کشون بردن یه طرف دیگه بابام مامانمو صدا می کرد ولی اونا مارو محکم گرفته بودن نمی ذاشتن بهش نزدیک شیم . مارو یه یه ساعتی ول کردن به حال خودمون و بعد یکی اومد و مامانمو برد اونور پرید رو مامانم با چاقو تهدیدش می کرد من گریه میکردم و بعد منو آوردن اینجا .

حالا یکی اومد سراغ من و سرمو به زور کرد توکاسه آب یه خورده خوردم چاغو به گردنم نزدیک شد و بعد من تازه فهمیدم معنی کباب بره کباب بره که می گفتن چیه ؟ 

خیلی ممنون تقریبا قرار گذاشتم با خودم که هر روز آپ کنم .    

امروز می خواستم یه پست جدید بزارم یه داستان دوصفحه ای به اسم (( آزار)) که یکباره سیستم هنگ کرد و آخرای مطلب من رو بیرون انداخت .از اونجایی که من تایپیست نیستم دیگه حوصله نکردم دو باره بنویسم . پس یک غزل از حافظ:

زان یار دلنوازم شکری است با شکایت     گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت

بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم    یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا    سر ها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی    جانا روا نباشد خونریز را حمایت

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود      زنهار از این بیابان وین راه بینهایت


  

 

  محرم درزمان خود قیامت است

   محرم درزمان کعبه مسلمین است

   محرم درزمان خود عزادار زمین اسمان است

   محرم شفادهنده هرعاجزی است

   محرم زمان پیروزی ما شیعیان ومسلمین است

  محرم محرم است اگر ما بخواهیم


  
   مدیر وبلاگ
کمی متفاوت
کلبه مهربونی ما همیشه جا برای شما داره فقط مهربون بشنیم جامون بشه اینجا ساحل کویر جنگل کوه همه را داره
نویسندگان وبلاگ -گروهی
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :65
بازدید دیروز :265
کل بازدید : 428276
کل یاداشته ها : 432


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ